فرهنگ امروز/ جبار رحمانی:
طی یک دهه اخیر گونهای علوم اجتماعی در ایران مطرح شده که به جامعهشناسی مردممدار شهرت یافته است. این نوع جامعهشناسی که دغدغه مردم و گفتوگو با آنان را در اولویت فعالیتهای خودش قرار داده و تلاش دارد دانش تخصصی و آکادمیک را وارد زندگی مردم بکند، ریشه در سنت جامعهشناسی امریکایی دارد. در این سنت امریکایی، در کنار سه گونه اصلی جامعهشناسی، یعنی جامعهشناسی حرفهای، سیاستگذار و انتقادی، جامعهشناسی مردممدار رسالت جدیدی را برای خودش تعریف کرده است. طبق این رسالت، جامعهشناسی مردممدار به دنبال آن است که به مردم کمک کند به درکی عمیقتر از شرایط تاریخی و اجتماعیای برسند که از آنها کسانی که هستند را ساخته است؛ به عبارت دیگر این نوع جامعهشناسی صرفا دغدغه شناختی ندارد، بلکه عمیقا معطوف است به نیتها و ارزشها. به عبارت دیگر جامعهشناسی مردممدار، بر محور عقلانیت ارزشی عمل میکند و به دنبال کند و کاو در ساختارهای پنهان زندگی نیست، بلکه میخواهد به مردم برای ساختن زندگی پس از کسب این خودآگاهی انتقادی، کمک کند. در ایران نیز سنت جامعهشناسی مردممدار، تلاش کرده دانش جامعهشناسی را به دانش مفید برای زندگی مردم و نیازهای شناختی و بینشی آنها بدل کند. هرچند در ابتدا درک سادهای از این نوع جامعهشناسی در ایران وجود داشت و صرفا ورود به حوزه عمومی و رسانههای عمومی را نوعی جامعهشناسی مردممدار میدانستند که عموما توسط جامعهشناسان حرفهای و سیاستگذار مورد نقد قرار میگرفت اما با گسترش فعالیتهای این نوع جامعهشناسی در ایران به ویژه با فعالیتهای اساتیدی مانند دکتر محمد امین قانعی راد و دکتر ناصر فکوهی درک دقیقتری از این نوع جامعهشناسی شکل گرفت و این اساتید، تلاش اصلیشان ورود دانش تخصصی آکادمیک به زندگی عمومی مردمی و ایفای نقش آن در ارتقای کیفیت این زندگی در زمانه و زمینه مدرن ایران بود. نتیجه این تلاشها با تمرکز بر فعالیتهای انجمن جامعهشناسی تاحدی این بود که دانش جامعهشناسی به دانشی برای زندگی (کسب خودآگاهی از جامعه و تلاش برای ارتقای فردی و جمعی) تبدیل شد. اما یک مساله بنیادی وجود داشت؛ ضعف دانش جامعه ایرانی در کلیت آن برای تولید دانش عمیق و دقیق نسبت به زندگی جامعه ایرانی که ناشی از محبوس بودن این علم در کنج اتاقهای دانشگاه یا اتکای آن بر ترجمه یا انجام پروژههای مکانیکی جامعهشناختی در سازمانهای سفارشدهنده بود. در این میان، تعهد و تعلق شخصی برخی اساتید بود که نیروی اصلی حیات این نوع جامعهشناسی را فراهم میکرد. این اساتید در عمل، نهتنها به جامعهشناسی مردممدار، بلکه به سایر گونههای جامعهشناسی (حرفهای و سیاستگذار و انتقادی) هم عمل میکردند و گاه مجبور بودند دانش مورد نیاز در جامعهشناسیمدار که ریشه در سایر سنتهای جامعهشناسی داشت را خودشان تولید کنند؛ به عبارت دیگر جامعهشناس مردممدار در تجربه ایرانی، جامعهشناسی بود که همزمان در همه سنتهای جامعهشناسی باید حضور میداشت تا بتواند رسالت مردممداریاش را ایفا کند. اما در این میانه نباید شرایط و ضروتهای توسعه این گونه از دانش علوم اجتماعی را نادیده گرفت. آنچه در جامعهشناسی امریکایی توسط کسانی مثل مایکل بوراووی به عنوان جامعهشناسی مردممدار مطرح شد، تلاشی بود برای تکمیل نقش این علم در جامعه در حالی که سایر گرایشهای آن به وظیفهشان عمل میکردند. اما در جامعه ایران، شاید به سختی بتوان گفت جامعهشناسی به سایر وظایف خودش به طور دقیق پایبند بوده؛ لذا طرح جامعهشناسی مردممدار، از همان آغاز دو نقص جدی داشت: ضعف دانش تولید شده جامعهشناختی در ایران، ضعف برنامه آموزشی این علم برای آموزاندن مهارتها و بینشهای لازم برای ارتباط و تعامل و گفتوگو با مردم. در رابطه با ضعف دانش جامعهشناسی ایران در شناخت مردم، جامعهشناسی مردممدار علاوه بر نقشی که برای مردم میتواند داشته باشد، کارویژههای متعددی هم برای جامعهشناسان دارد. بوراووی به خوبی توضیح میدهد که چگونه این چهار نوع جامعهشناسی (حرفهای، سیاستگذار، انتقادی و مردممدار) قابل تبدیل به یکدیگر بوده و میتوانند نقش مکمل را برای هم بازی کنند و در واقعیت نیز گاه به هم آمیختهاند. در بستر جامعه ایرانی گفتگو با مردم، بیش از آنکه به دنبال انتقال دانش جامعهشناسی به درون زندگی مردم باشد، باید جامعهشناسی را بر زمین واقعیت، ورای برجهای عاج دانشگاهی، بنشاند. از این منظر جامعهشناسی مردممدار به واسطه تعامل جاری و زنده با مردم نه تنها به دنبال آموزاندن آنها، بلکه به دنبال آموختن از آنها هم هست تا آنچه دانش حرفهای یا سیاستگذار یا انتقادی در باب زندگی مردم میگوید را نیز به محک تجربه بگذارد؛ به عبارت دیگر در تجربه ایرانی از علوم اجتماعی، جامعهشناسی مردممدار قبل از هرچیز زندگی واقعی و جاری را وارد جهان علوم اجتماعی میکند تا دانش برساختی از خلال تاملات متخصصان در تعامل با واقعیت اجتماعی بیرون از محیط بسته دانشگاهی شکل بگیرد. از این منظر در بستر جامعه ایرانی، این صرفا مردم نیستند که به علوم جدید برای فهم جهان مدرن و کیفیت زندگی در آن نیازمندند، بلکه همزمان و شاید بیشتر، این متخصصان جامعهشناسی هستند که بینش جامعهشناختی و دانش اجتماعی تولیدشده خودشان را در بستر تعامل با زندگی مردم خلق میکنند و به گفتوگو میگذارند. باید دقت کرد که به تعبیر بوراووی، حیات و پویایی جامعهشناسی مردممدار منوط است به احیای ایده خیر همگانی. احیای این ایده در راستای یک پرسش بنیادیتر قرار میگیرد که علم جامعهشناسی، برای چه کسانی و به چه مقصودی تولید شده است. ایده خیر همگانی تلاشی برای پاسخدهی به این سوال، در جهت زندگی مردم، جامعهشناسی مردممدار و ایده خیر همگانی، میتواند جامعهشناسی را در ارتباطی پویا با مردمی قرار بدهد که قرار است آنها را بشناسد و به آنها برای ارتقای زندگیشان کمک کند .
روزنامه اعتماد
نظر شما